مصاحبه با استاد سید علی اکبر حسینی درباره شخصیت مرحوم علامه کرباسچیان
بسم الله الرحمن الرحیم
ابتدا طلب رحمت و مغفرت می کنیم برای روح بلند مرحوم علامه کرباسچیان که بنیان گذار مدارس علوی بودند و بنده هم این توفیق را داشتم که از سال های نخستین در خدمت ایشان باشم . در طول مصاحبت با ایشان مسایل مختلفی را دیدیم .

یک خاطره که نشان دهنده ی بزرگواری و تواضع ایشان است به یاد دارم که عرض می کنم . در دبستان معلمی بود که سیگار می کشید . آقای علامه یک روز آمدند دیدند او مشغول سیگار کشیدن است . در یک محیط تربیتی سیگار کشیدن شایسته نیست . ایشان ناراحت شدند و با او تند صحبت کردند . او هم ناراحت شد و فردا نیامد . حضرت آقای علامه سؤال کردند : آیا این معلم سخن مرا پذیرفت و سیگار را کنار گذاشت یا نه ؟ گفتم : اوقاتش تلخ شد و قهر کرد و مدرسه نیامد . ایشان فرمودند : برویم منزلش . عصر با ایشان به منزل او رفتیم . آقا در زدند . این نکته خیلی جالب و ظریف است . تا او در را باز کرد و چشمش به ما افتاد ، حضرت آقای علامه آغوش گشودند و او را بغل کردند و گفتند : یا محسن قد اتاک المسیء ( یعنی ای خدای نیکو کار همانا بنده ی بدکار به پیشگاه تو آمده است.) چون نام او محسن بود . رفتیم داخل . آقای علامه آن قدر صحبت کردند که ناراحتی از دل او بیرون آمد و فردا به مدرسه برگشت . البته او هم سیگار را ترک کرد .
این برخورد متواضعانه که انسان از آن چه موجب نگرانی دیگری شده عذر خواهی کند ، درسی است که ائمه علیهم السلام به ما داده اند . امیدوارم خدای متعال روح ایشان را با اولیای خودش محشور بفرماید و بر درجات ایشان بیفزاید و باقیات صالحات ایشان که مدارس علوی است به صلاح و سداد باشد و مومنین خدمتگزار برای جامعه ی اسلامی تربیت کند .
یکی از مهمترین ویژگی های ایشان جدیت در عمل بود . ایشان واقعا مصداق این سخن امیرالمومنین بود که المومن بطیء قیامه ، سریع اذا قام . مومن با اندیشه و تفکر برای کاری برمی خیزد و زمینه و ابعاد کار را بررسی می نماید ولی هنگامی که برخاست ، سریع و جدی عمل می کند . ایشان واقعا این طور بود . وقتی به کاری تصمیم می گرفت ، این تصمیم را با تمام قوت و همت پیش می برد و به مرحله ی عمل می رساند .
یادم هست در ساختمان دبستان علوی شماره 2 ایشان اهتمام زیادی داشتند و الآن با این که حدود سی سال از ساختن آن می گذرد ، ساختمان از نظر نقشه و تجهیزات به روز است و کهنه نشده است . در نقشه ی مسجد مدرسه جهت قبله مراعات نشده بود . در جلسه ای مهندس می گفت : خب صفوف را به طرف قبله تشکیل بدهند ! ایشان با همان لحن جدی خودشان فرمودند : مسجد و کج بودن ! این زیبنده نیست ، به هر قیمتی شده جهت قبله را در مسجد رعایت کنید و با مراجعه به مهندس لرزاده و برخی از مهندسین دیگر این عیب برطرف شد و الآن مسجد درست رو به قبله است . ایشان در همه ی کارها همین گونه دقت داشتند و سعی ایشان بر این بود که کار را به بهترین وجه انجام بدهند . خداوند بر علو درجاتشان بیفزاید .
ایشان برای اولیا سخنرانی می فرمودند و با اشعاری که مخصوصا از مولوی حفظ بودند ، جلسات طراوت و جذابیت دیگری پیدا می کرد .
همت ایشان این بود که سطح تعلیم و تربیت اسلامی در یک بلندای شکوهمندی قرار بگیرد و بهترین آزمایشگاه و بهترین کارگاه و بهترین معلم برای بچه مسلمان ها فراهم شود تا در عین این که دینشان را یاد می گیرند و نماز خوان و مؤمن بار می آیند ، از نظر درسی و علمی در سطح بالایی باشند . اما در عین حال خودشان با حداقل امکانات زندگی می کردند و به دوستان سفارش می کردند که در زندگی زاهدانه زندگی کنند و به تجملات مبتلا نشوند چون اگر به تجملات مبتلا شدند ، از کار باز می مانند . این سخن امیرالمومنین علیه السلام است که می فرمایند : وانما ارادوا الزهد فی الدنیا لتفرغ قلوبهم للاخرة . مومنین در دنیا زاهدانه زندگی می کنند تا دلشان برای آخرت و ارزش های الهی فارغ و آسوده باشد و بتوانند بدون دغدغه و گرفتاری تعلقات مادی به آن بپردازند .
ایشان این حدیث را زیاد می خواندند که البطالة ام العیوب (بیکاری باعث همه ی مفاسد است) و برای آن که بچه ها در تابستان بیکار نباشند ، طرح اردو را تدبیر کردند . بچه ها می آمدند شنا می کردند و کلاس ها و کارگاه های مختلف داشتند و دو ماه تابستان در هوای خوب به تفریح و بازی و نماز می پرداختند .
ایشان وقتی تشخیص می دادند معلمی به کار می آید و می تواند خدمت کند ، سعیشان بر این بود که دغدغه های زندگی نداشته باشد . حتی برای او خانه و امکانات زندگی تهیه می کردند که او با فراغ بال به تعلیم و تربیت بپردازد . وقتی مبلغ زیادی را برای تهیه ی خانه به یکی از معلمین مرحمت می کردند ، این شعر را می خواندند :
چه گونه سر زخجالت برآورم بر دوست
که خدمتی به سزا برنیامد از دستم
یعنی آن خدمت به سزا را در قبال تعلیم و تربیت کوچک می شمردند . آری روح های بلند خدمت های بزرگ را هم کوچک می شمرد .
یکی از اقدامات خیلی خوب ایشان مراجعه به حضرت علامه طباطبایی صاحب تفسیر گران قدر المیزان بود که تقاضا کردند ایشان یک دوره اصول عقاید و معارف دین را برای شاگردان دبیرستان مرقوم بدارند . من یادم هست که در خدمت ایشان و حضرت آقای روزبه رحمت الله علیه می رفتیم درکه و در محضر علامه طباطبایی می نشستیم و ایشان آن چه را که نگاشته بودند ، قرائت می کردند و حاضرین نظرات تکمیلی خودشان را می گفتند و آن متن نهایی می شد و در شش جلد به چاپ رسید و بعد ها به نام آموزش دین در دو جلد تجدید چاپ شد .
ایشان تکیه کلامشان برخی از آیات و روایات بود و با تاکید بر آن ها از شیوه ی تکرار در تعمیق معنا استفاده می کردند و این روشی است که قرآن کریم هم بر این روش استوار است .
ایشان این آیه را در ترغیب افراد به خدمت به دین و نگاه داشتن سنگر دین زیاد می خواندند که : اذا رایتم الذین کفروا زحفا فلا تولوهم الادبار هنگامی که دیدید کافران با هجوم و یک پارچه حمله می کنند ، شما پشت نکرده و میدان را خالی نکنید .
اعتقاد ایشان این بود که کم خوب بهتر از زیاد نامطلوب است و بیشتر روی کیفیت کار می اندیشیدند و می گفتند : ما مسلمان ها ضربه ی توسعه ی تشکیلات و رفتن دنبال کمیت را می خوریم . یعنی برای رشد کمیت ، کیفیت را از دست می دهیم . در صورتی که ما باید به کیفیت بپردازیم و لذا در طول عمر شریفشان هر چه افراد برای گسترش کار اصرارمی کردند ، ایشان کمتر می پذیرفتند و معتقد بودند یک مدرسه ی نمونه بهتر از ده ها مدرسه ی معمولی است .
والسلام علیکم و رحمة الله برکاته
منبع: سایت علامه
حسینی اخلاق در خانواده